بغض ها گلویم را فشرد...
تا زمانی که دیگر نفسم حبس شد...
آنگاه فریاد زدم :
- من برای خودم نفس نمی کشم...
...........رهایم کن.........
من نباشم او نیست...
بگذار تو را در دل حبس کنم...
که فقط دلتنگ شوم...
م.ن
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : دو شنبه 29 تير 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 15:41 | نویسنده : م . ن |
.: Weblog Themes By Pichak :.